سلام همسایه های5

سلام همسایه های5

دلم که برای خودم می سوزد شاعر می شوم!
سلام همسایه های5

سلام همسایه های5

دلم که برای خودم می سوزد شاعر می شوم!

خیال ...


نقش من

در این بازی تمام می شود

وقتی پیدایت می کنم

میان جیغ هایی که می کشی

و  زن های زیادی

که از گوشه تاریک شعرهایم

برایت دست تکان می دهند

شبیه جنازه ای

که پیراهن سیاهش را

سال ها پیش

به من بخشید

یا پارچه سفیدی

که در کابوس هایم

به چشم هایم می بندی

دیگر چه می خواهی

از خواب هایم

در ساعت های بی پایانی که

هر دو سکوت می کنیم!


موهایم را

از پیشانیم

کنار می زنم

انگار همین دیروز بود

که چراغ خانه ات

برای لحظه ای کوتاه

روشن شد!

نظرات 204 + ارسال نظر
سعید بخشنده پنج‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 05:19 ب.ظ http://saeidbakhshande.blogfa.com

سلام

" از شعر های مبهم کوتاه می ترسم "

به روزم و چشم براه...
منتظر حضور و نقدتون هستم دوست شاعر[گل]

آذر نادی جمعه 27 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 06:41 ب.ظ http://http:darbinahayat.blogfa,com

سلام
ممنو ن از دعوت
بسیتر زیبا بود

دل نوشته ها پنج‌شنبه 15 دی‌ماه سال 1390 ساعت 05:21 ب.ظ http://khameh.persianblog.ir

سلام .

موهایم را/از پیشانیم/کنار می زنم/
انگار همین دیروز بود/که چراغ خانه ات/برای لحظه ای کوتاه /روشن شد!

خیلی حس و حال داره .

m.h.m پنج‌شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 07:41 ب.ظ http://www.akhere-donya.blogfa.com

موهایم را

از پیشانیم

کنار می زنم

انگار همین دیروز بود

که چراغ خانه ات

برای لحظه ای کوتاه

روشن شد!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد