نوروز 1393


این باد

چه مگر گفت

در گوش درختان

که چنین جامه دراندند همه


نوروز و بهار نو برای همه شاد و سبز و زیبا.


چهارشنبه سوری


سرخی شعله های شرابت را

بر پیکر سپیدم بپاش

چهارشنبه سوری نیز از آن من است

من حیاتم

سرچشمه ی همه ی سبزیها و جشن ها و سرورها

بر من اخم نکن

زمستانم.


CHIRISTMTAS 2014

 


سال 2014 میلادی خجسته.

صلح و آرامش ، تندرستی  و مهر همراه همه ی مردم جهان.

کریسمس مبارک.

happy new year


شب یلدا (yalda)

 

یلدا برگرفته از سریانی، به معنی میلاد عربی است و چون شب یلدا را با میلاد مسیح تطبیق می کرده اند، از این رو به این نام خوانده شده است. چون ایرانیان این شب را شب تولد میترا(مهر) می دانستند، آن را با تلفظ سریانی اش پذیرفتند و در واقع یلدا با نوئل (noel) اروپایی که در 25 دسامبر تثبیت شده، معادل است. بنابراین نوئل اروپایی همان شب یلدا یا شب چله ی ایرانی است.

مراسم تولد میترا، به عنوان یک روز مقدس، با آیین مهر به اروپا رفت. تا آن زمان جشن تولد و تعمید مسیح روز ششم ژانویه گرفته می شد. پس از ان که مسیحیت نفوذ یافت و بسیاری از آداب و رسوم مهری در آن جذب شدند میلاد مهر که به اعتقاد مهرپرستان، نجات دهنده ی بشریت در آخرالزمان خواهد بود، به مسیح منتسب گشت و با گسترش مسیحیت در شرق دوباره به ایران بازگشت و شب یلدا نامیده شد. شب یلدا با شی چله در آغاز زمستان و پیشانی چله ی بزرگ برای گاه شماری ایران قدیم پدید آمده و در کتاب های نجوم، از جمله آثار بیرونی از آن سخن رفته است.

یلدا طولانی ترین شب سال و آغاز انقلاب شتوی است که پس از ان آفتاب از برج قوس به قرس جدی تحویل می شود و روزها اندک اندک بلندتر می شوند. این طولانی ترین شب سال در نظر ایرانیان نحس بود زیرا علاوه بر سرمای سخت زمستانی،در این شب حمله ی اهریمن تاریکی ادامه می یافت. برای دفع این نحوست ایرانیان تا بازآمدن خورشید، به دور آتش شادی می کردند و خوان می  گستردند و نثارهایی می کردند که بازمانده ی این رسم هنوز برجای است.

کرمانی ها معتقد بودند قارون به شکل هیزم شکنی به در خانه ها می آید و هیزم به آنها می دهد که این هیزم ها به شکل شمش طلا تبدیل می شوند و بنابراین تا صبح بیدار می ماندند. این مراسم یاد آور بابانوئل در کریسمس است و می رساند که یلدای ایرانی و کریسمس از یک مایه سرچشمه گرفته اند.

در ادبیات فارسی شعرا زلف یار و همچنین روز هجران را، از حیث سیاهی و درازی به شب یلدا تشبیه می کنند و از اشعار برخی از آن ها مانند ابیات " معزی " و " سنایی " رابطه ی بین مسیح و یلدا درک می شود:

             به صاحب دولتی پیوند اگر نامی همی جویی      که از یک چاکری عیسی معروف شد یلدا

                                                                                                          " سنایی "

و دیگر شواهد شعری در آثار شعرای ایرانی در مضمون های مختلف و به کار بردن ترکیب " شب یلدا " :

          من در دلم هزار شب قطبی است                 همره هزارها شب یلدا را

                                                                                                      " مهدی اخوان ثالث "

         اشک خود بر خویش می ریزم چو شمع          با شب یلدا در آویزم چو شمع

                                                                                                       " اقبال "

         بیدار شو که در شب یلدای نیستی              در پرده است چشم تو را طرفه خوابها     

                                                                                                        " صائب "

         نظر به روی تو هر بامداد نوروزی ست            شب فراق تو هر شب که هست یلدایی ست

                                                                                                         " سعدی "

          

      یلدایتان خوش و در خاطر ماندنی.


منابع: فرهنگ اساطیر و داستان واره ها. دکتر محمد جعفر یاحقی. نشر فرهنگ معاصر

        آثارالباقیه 331 به بعد و لغت نامه.


گفتگویی با دوستان پر مهرم


خوانده اید مرا بر آنچه تراوشات قلب و روح من بوده و هست.

خواسته اید که بنویسم و  باشم.

.

.

خرسندم از آن که خط مسیر حرکت درون مرا چون شمایی می خواندید.

شرم زده از آنم که  چندی ست کلمه و حرف را با شما سهیم نشده ام.

هستم. همیشه. همین حوالی. در کنار شما و می خوانمتان بی صدا و کم رنگ

چه کنم که می نویسم و هستم و می زیم

اما

ابری ام این روزها و ماهها .

حتما که برای شما هم اتفاق می افتد

هستم. همین حوالی. فرو رفته در پاییز شگفت آذر هزار و سیصد و نود و دو.

نود و دو ؟

.

.

.

بر مهرتان سر فرود آورده ام.

با احترام

معصومه جمالی مهر


عاشقانه ای از گقام آتماچیان متخلص به آ.سما    همراه با معرفی کتاب


عشق دست نیازیدنی


جانم رود بی رمقی ست از هزاران چشمه جوشیده

و تو، بید مجنون زیبا و سرسبزی، رسته بر سواحل من

گاه که با دویدن دیوانه وارم از سواحلم می زنم بیرون

ریشه های غرقه در آبت را آغوش می گیرم.

تو آواز سحرگاهانی بر لبان من

یا آن که بوسه به شکوه و ایثارگرانه شبگیرانی؟

در مغاک های اعماق قلب من، همیشه

آواز طنین انداز عشقی شبانگاهی هستی.

بر روی سینه ات گلی هستم بی بو

کز عطرهای گرم و سوزان از عشقت سرمست می شود

از دادن خراج ناگزیر خود ناتوان می ماند، اما.

در بتکده ی ویران خدایانش از یاد برده جانم

باید که به ایثاری جاودانه ات بپرستم، ای عشق!

تو را، این بت تازه ی آیین های کهنه بتکده را.


شعر بالا برگرفته از کتاب صد سال شعر ارمنی ترجمه احمد نوری زاده است. این کتاب بررسی یک قرن ادبیات منظوم ارمنی ست که به معرفی آثار شعری صدها شاعر صاحب نام و جویای نام ارمنی پرداخته است. این کار حاصل شش سال تلاش و کوشش مترجم می باشد که با دقت بسیار گزینش شده است.

           

                         

صدسال شعر ارمنی(از اواخر قرن نوزدهم تا اواخر قرن بیستم).تدوین و ترجمه احمدنوری زاده.تهران. نشر چشمه.


رمان «یک درام آرام» نوشته معصومه جمالی‌مهر از نگاه نعمت نعمتی


نعمت نعمتی گفت: نقل است که داستان بیش‌تر از آن ‏که بیان دقیق واقعیت براى تأثیر گذاردن بر عقل باشد به آفرینش فضایى تخیلى براى انگیزش حس خواننده تأکید دارد. تصور اصلى همه داستان‏ها این است که برای خواننده امکان چنین حسی را فراهم كنند.

 

اين داستان‌نويس به خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) ـ منطقه خوزستان ـ گفت: رمان «یک درام آرام» نوشته معصومه جمالی‌مهر  با نثری قابل تامل چنین حسی را  برای مخاطب به وجود آورده و نویسنده کوشش کرده تا به منظور روشن شدن مفاهیم دریچههای بسته تودرتو  را برای مخاطب  خود باز کند.

نویسنده مجموعه داستان «مثل باران، مثل بودن» ادامه داد: نگاه جمالی‌مهر به پیرامون زندگی و انسان متفاوت است. از آن جهت متفاوت که وقتی به محتوای داستان و پیرنگ نگاه می‌کنیم متوجه می‌شویم که در هیچ فصلی از رمان صرفا به فرم نپرداخته تا محتوا را از نظر دور بدارد و سوای آن دریچه نگاهش به مرور زمان پر است از دغدغه‌هایی که در برخی تابلوها به مرز حدیث نفس نزدیک می‌شود:

«روزها و ساعت‌ها کش‌دار و تنبل می‌گذرند. زخمه بر تار می‌زند. نت‌ها آشفته و در هم از سیم‌های سازم فرار می‌کنند و چون حبابی در فضا محو می‌شوند. ته دلم شور می‌زند. ورودت همیشه پر صدا و سلام‌ات همیشه از  زندگی سرشار بود. اما این بار بی‌خبر و بی‌صدا وارد شدی. با سلامی دست و پا شکسته. تازه از سفر برگشته‌ای و غصه‌ای بزرگ را سوغات آورده‌ای.»

این مدرس ادبیات داستانی و نویسنده مجموعه داستان «سال هزار و سیصد و هیچ» اضافه کرد: ارزیابی جمالی‌مهر از محیط و شخصیت‌ها به گونه‌ای است که  شاید دوست داشته باشی وارد چنان فضایی شوی و برای لحظاتی هم که شده از هیاهوی زندگی ماشینی دور شوی:

 

نعمتی در خصوص چگونگی به‌کار‌گیری خلاقیت در داستان‌نویسی خاطرنشان كرد: نویسنده خلاق با استفاده از فضاسازی و بهره‌گیری از واژگان میتواند در خلق عناصر گوناگون ذهن خواننده را به سوی تصویرسازی هدایت کند. البته به گونه‌ای که به او حق انتخاب بدهد. مثلا خواننده اجازه داشته باشد همه آن‌ها را خودش مجسم کند و تحمیلی از سوی نویسنده به او نشود. از سوی دیگر، داستان و نحوه نگارش و ساختار آن، خط‌کش اندازهگیری نیست که بتوانی بگویی اگر تا این حد نوشتی یعنی مطلوب می‌نویسی. کاربرد واژگان و دنیایی که هر نویسنده برای خود دارد می‌تواند تعیین کننده باشد نه فرمولوار چیدن عناصر داستان.

وي تاكيد كرد: یکی از ویژگی‌های قابل تحسین قلم معصومه جمالی‌مهر این است که عناصر داستان را فرمول‌وار کنار هم قرار نمی‌دهد:

«گفتی: نمی‌خواهم نیمه دیگر زندگی‌ام در این دنیای مالیخولیایی گم شود. یک دفعه چشم باز کنم ببینم هیچ کاری نکرده‌ام. نشسته‌ام فقط حرف زده‌ام. نه داستانی نوشته‌ام، نه عشقی واقعی داشته‌ام و نه بچه‌ای که در لمس کیف‌آور دست هایش غرق شوم. می‌خواهم کنار مرد سفید باشم. او در حال زندگی می‌کند مثل خیام.»

اين منتقد افزود: بدیهی است که برداشت هر خواننده از نگارش داستان و رمان بر‌می‌گردد به دایره دانش نوشتاری وی و طرز تلقیاش از پیرامون خود و این مهم نشات گرفته از استنباط بهتر و گستره فهم مخاطب با واژگان و ارتباط معنایی آن‌ها با یک دیگر است.

نعمتی ادامه داد: ویژگی بارز زبان و لحن رمان «یک درام آرام» آن است که در بطن روایت، جا افتاده و راوی داستان توانسته هر از گاهی کنش و واکنش‌های ارتباط درونی را به مخاطب منتقل كند

«پونه عزیزم،

مدت‌ها است که به وقت درد می‌خندم. وقتی به بن بست می‌رسم، می‌خندم. وقتی گند می‌زنم، می‌خندم. برگشتن روزهای خوب، قصه بوی پیراهن تو و این نامه چیزی بود که انتظار طولانی خانه و من بود. اما من گند زده‌ام، پونه! به همه چیز، به همه کس. کنار پنجره نشسته‌ام و منتظرم که جمله "این نیز بگذرد" برای من هم اتفاق بیفتد ولی نمی‌گذرد.»

نعمتی گفت: معصومه جمالی‌مهر که مدیر انتشارات "آمیس" می‌باشد با نوشتن اولین رمانش نشان داده که آشنایی قابل قبولی با جامعه‌شناسی‌، شخصیت‌پردازی و فضا‌سازی در داستان دارد:

«بختکی خوشی دور و برم می‌دزدد. دردی تازه، چیزی مجهول زیر پوستم آزارم می‌دهد و وادار به رفتنم می‌کند. بی‌صدا، بی‌خداحافظی. دلم می‌خواهد خواب در ربودنم درنگ نکند. تنهایی بزرگ زیر بالش ناله می‌کند. زمزمه‌اش در گوشم می‌پیچد و اندوهی سرد در رختخوابم نفس می‌زند. چیزی، جایی نامعلوم در بدنم درد می‌کشد. قلبم نیست. سرم نیست. جای عجیبی است. پشت یک چیزی. بعد اشک‌هایم می‌آید روی صورتم. توی دهنم. شوری‌اش بر قلبم می‌نشیند و تنم را سست می‌کند. زمزمه‌ای زیر بالشم می‌گوید: «شب به خیر!»

رمان «یک درام آرام» توسط نشر قطره در زمستان سال 1391با 73 صفحه  چاپ و وارد بازار کتاب شده است.

اصل مطلب را در ایسنا از اینجا بخوانید.


محمود درویش (شاعر فلسطینی)

  

مبارزه طلبی

اگر مرا در بند کنید

اگر دفترها و سیگارها را     

از من می گیرید                      

اگر خاک در دهانم می کنید                                                      

باری شعر، خون است قلب را

                نمک است نان را

                آب است چشم را

و به ناخن ها

     و چشمخانه ها

     و خنجرها

           نوشته می شود.


در اتاق بازداشت

     در حمام

     در اصطبل

     در زیر تازیانه ها

       در بند

         در قساوت زنجیرها

خواهم گفت:

هزاران هزار مرغ

بر شاخه های قلبم

در کار آفریدن نغمه ی پیکارند.




شعرهایی درباره ی عشقی قدیم

                 (1)
سرخ گل ما بر ویرانه هاست
و دو رخسار ما بر ریگ
چون بادهای تابستان بگذرند
آرام... آرام
دستارها را برافرازیم
و در دو ترانه ناپیدا شویم،
و چون اسیران قطره ی شبنم را فریب دهیم
تو ای خواهر
یک بار در یاد بیا
که واپسین اوقات شب
مرا از رنگ ها و سایه برهنه
و خواری ایمن می کند!
و در چشمان تو ای ماه دیرین من
ریشه ام مرا
مجذوب نیم خوابی آبی می کند
در زیر آفتاب... و نخل
دور از تاریکی تبعید...
نزدیک حریم اهل و خویشانم.

             (2)
طفولیت را در تو خواهان بودم.
از آن گاه
که مرغان بهاری پرکشیدند
درختان تن برهنه شدند
و آنچه بود صدای تو بود
که گاه از چاه ها برمی آمد
و گاه باران برای من نقطه نقطه اش می نواخت
و چنین پاک
چون آتش
چون درختان
چون اشعار
فرو می بارید
بیا که در چشمان تو چیزی بود که من خوش می داشتم
و من چشم به راه بودم
مرا به بازوان خویش
چون اسیری
که از تو آمرزش می خواهد
                          فرو گیر.
طفولیت را در تو خواهان بودم.
 از آن گاه
که مرغان بهاری پرکشیدند
درختان تن برهنه شدند!
 


              (3)
و دست بسته
از راه می گذشتیم
گویی اسیر بوده ایم
دست من، ندانم، یا دست تو بود
که درد دست دیگری را احساس کرد
و تیر خاطره
چون همیشه
به سینه ی من یا تو
رها نشد

ادامه نوشته

پل الوار


... اما اگر سراسر کوچه ام را سرراست

و سراسر سرزمینم را همچون کوچه ای بی انتها بسرایم

دیگر باورم نمی دارید. سر به بیابان می گذارید!


نوروز 1392 خجسته باد

           

                   ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی                 از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی


     



 یک درام آرام

.

همه چیز برق می زند.همه چیز مرتب و منظم است.تقریباتمام وسایل سالن رابا ملافه های سفید پوشانده اند. رایحه ی پرهیزگاری انگار در این همه تمیزی و تازگی می غلطد و مرا گیج می کند. می روم پشت پنجره. داوود دارد لباس نهال را مرتب می کند. چیزی می گوید. چیزی که قشنگ ترین لبخند را بر لب های دخترش باعث می شود و مرا هم از معبد سفید به باغ می کشاند.

تا چشم کار می کند رنگ است و رنگ:سبز،زرد،قرمز، قهوه ای و تا بخواهی زندگی.ابهت سبز باغ مرا می گیرد. سنگینی شاخه ها از میوه های رنگ رنگ معطر، خوشبختی بی نهایتشان را به رخ می کشد. شاخه های بخشنده ی صبور، رازداران پرنده ها و حشره ها و انسان ها، پر از هزاران نجوا و تپش، پر از هزار هزار حرف یواشکی عاشقانه و تصویر هایی از اندام های نوازش شده و شاید هم درد، رنج و اشک.

قسمتی از بخش (16) کتاب. صفحه ی 35.

یک درام آرام. نشر قطره.تهران. زمستان 1391

نشانی : تهران - خیابان فاطمی- خیابان ششم- پلاک 3- تلفن: 3-88973351 دورنگار:88968996

صندوق پستی: 5165-14155                              www.nashreghatreh.com


                 لینک های خبری: خبرآنلاین            

                             روزنامه فرهیختگان

                           سپاس از جناب آقای شهرام زارعی بابت معرفی این کتاب  

                خرید اینترنتی:  سایت آی کتاب

                                 سایت نشر قطره

شعری از محمد حسین بهرامیان و حسن صادقی پناه

                                              قبله کمی متمایل به آن طرف

پیشنماز

آمد درست زیر شبستان گل نشست

دربین آن جماعت مغرور شب پرست

یک تکه آفتاب؟ نه یک تکه از بهشت...

حالا درست پشت سر من نشسته است

 

"چادر نماز گل گلی انداخته به سر"

افتاده از بهشت بر این ارتفاع پست
 

این بیت مطلع غزلی عاشقانه نیست

این چندمین ردیف نمازی خیا لی است
 

گلدسته اذان و من های های های

الله اکبر و... َانَا فی کُلِّ وادِ ... مست
 

سُبحانَ مَن یُمیت ُ و یُحیــــــــی و  لا ا له

ا لّا هُو ا لــَّــذی ا خَذ ا لعهْــــدَ فی ا لَسْت
 

سُبحان ربِّ هر چه دلم را ز من برید

سُبحان ربِّ هر چه دلم را ز من گســــست
 

یک پرده باز پشت همین بیت می کشیم)

(او فکر می کنیم در این پرده مانده است
 

..................................................
 

سارا سلام... اشهد ان لا ا له ... تو

با چشمهای سرمه ای... ان لا ا له ...مست
 

دل می بری که...  حیّ علی ... های های های

" هر جا که هست پرتو روی حبیب هست"
 

بالا بلند! عقد تو را با لبان من

آن شب مگر فرشته ای از آسمان نبست
 

باران جل جل شب خرداد توی پارک

مهرت همان شب.. اشهد ان...دردلم نشست
 

آن شب کبو .. (کبو).. کبوتری از بامتان پرید

نم نم نما (نما) نماز تو در بغض من شکست

 

سُبحانَ مَن یُمیت ُ و یُحیــــــــی و  لا ا له

ا لّا هُو ا لــَّــذی ا خَذ ا لعهْــــدَ فی ا لَسْت

 

سبحان ربِّ هر چه دلم را ز من برید

سبحان ربِّ هر چه دلم را ز من گســــست

 

سُبحان ربی ا لـْـ ... من و سارا .. بحمده

سُبحان ربی ا لــْ ... من و سارا دلش شکست
 

سُبحان ربی ا لـْـ ... من و سارا به هم رسیــ...

سُبحانَ تا به کی من و او دست روی دست؟
 

زخمم دوباره وا شد و  ایاکَ نستعین

تا اهدنا ا لصـْ ... سرای تو راهی نمانده است
 

یک پرده باز بین من و او کشیده اند)

( سارا گمانم آن طرف پرده مانده است

                                                محمد حسین بهرامیان

غزل

و چای دغدغه عاشقانه خوبی ست
برای با تو نشستن بهانه خوبی ست

حياط آب زده، تخت چوبی و من و تو
چه قدر بوسه، چه عصری، چه خانه خوبی ست

قبول كن! به خدا خانه شما سارا!
برای فاخته ها آشيانه خوبی ست

غروب اول آبان قشنگ خواهد بود
نسيم و نم نم باران، نشانه خوبی ست

بيا به كوچه كه فرديس شاعری بكند
كه چشم تو غزل عاميانه خوبی ست

ـ كرج سوار شو! آقا صدای ضبط اگر
نه خير كم نكن آقا! ترانه خوبی ست

صدای شعله ور گل نراقی و باران
فضای ملتهب و شاعرانه خوبی ست

مطابق نظر ماست هرچه هست عزيز!
قبول كن كه زمانه زمانه خوبی ست

به خانه باز رسيديم، چای می خواهيم
برای با تو نشستن بهانه خوبی ست     

       حسن صادقی پناه                                            

دل نوشته ( 22 )


پنجره را باز می کنم

تا قطره بارانی

تنهایی ام را هاشور بزند

و پرنده های مهاجر

پاییز سال های خستگی را

به ضیافت باغ های خیس پر از سیب ببرند.

جر عه جرعه تنهایی ام برای تو

ای ترنم باران!


ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد...  "  فروغ فرخ زاد عزیزم "

 

و این منم

زنی تنها

در آستانه ی فصلی سرد

در ابتدای درک هستی آلوده ی زمین

و یأس ساده و غمناک آسمان

و ناتوانی این دست های سیمانی


زمان گذشت

زمان گذشت و ساعت چهاربار نواخت

چهار بار نواخت

امروز روز اول دی ماه است

من راز فصل ها را می دانم

و حرف لحظه ها را می فهمم

نجات دهنده در گور خفته است

و خاک، خاک پذیرنده

اشارتی ست به آرامش

ادامه نوشته

دل نوشته ی (21)


سیب را که می چینی

شاخه های تنم

                 می شکنند.

ریشه هایم دیگر

در گورشان هم

ساکن نمی مانند.

.

.

و در سایت تخصصی شعر ایران و جهان هم مهمان کلمات من باشید.

http://sherane.com/index.php/2012-03-06-20-17-06.html

http://sherane.com

سپاسگزارم از مهر سرکار خانم "فاطمه السادات حسینی "دبیر بخش اشعار سپید- نیمایی شعرانه که کلماتم را پسندیده و اقدام به ارائه ی آن نمودند.


معرفی کتاب " داستانک های بی اسم " نوشته ی شهرام زارعی

- از هواپیما پیاده شد. به آسمان نگاه کرد سرخ سرخ بود به زمین نگاه کرد از خون ریخته شده قرمزتر بود. تمام مسافران و کارکنان فرودگاه نیز به رنگ سرخ درآمده بودند. کیفش را باز کرد؛ پیشانی بند سرخش را درآورد و به پیشانی بست. از فرودگاه بیرون رفت، سوار تاکسی شد و به راننده گفت:

لطفاً ورزشگاه آزادی!...

( بخش کامل شماره ی 34 از کتاب )

*

- پانزده سال تمام بود که از مادرش پرستاری می کرد.صبرش تمام شده بود.این سال های آخر مادرش را شکنجه می کرد روزی یک وعده بیشتر به او آب و غذا نمی داد.گاهی نیز، پیرزن مفلوک را به شدت کتک می زد می خواست هر چه زودتر بنیه اش تحلیل برود و مرگ به سراغش بیاید...

حالا که مادرش از دنیا رفته بود روزی یک بار خودش را با آتش سیگار می سوزاند.

(بخش کامل شماره ی 40 از کتاب)

*

  همان طور که از نام کتاب هم پیداست این مجموعه شامل 43 داستانک بی اسم و کوتاه است.هر کدام  از این داستانک ها در موضوعات مختلف با ایهام هایی ظریف همراه است که خواننده می تواند برداشت های مختلفی از آن داشته باشد. کوتاه بودن و بی نام بودن داستان ها ابتکار جالب و مورد پسندی است که  شاید بتوان گفت بسیاری از خوانندگان امروزی را می تواند راضی کند. ضمن تبریک به آقای شهرام زارعی برایشان موفقیت های بیشتر آرزومندم.

مشخصات کتاب: داستانک های بی اسم. شهرام زارعی.تهران: نشر داستان.64 صفحه. 1391

وبلاگ نویسنده: http://www.shahramezarei.blogfa.com


دل نوشته ی (20)


جز بر آب نمی نویسم

و خیره نمی شوم

جز در چشمان نابینایی که نمی خواهدم.

« ته مانده ای صلیب بیاور! »

تمام صحراهای جنوب در دامن من است

و سنگ ها و بادها و شن ها

مرثیه ی آغوشی بر عصمت!


یادی از حسین پناهی عزیز


                                                                                                

کنتراست

سیاه سیاهم

با زرد هماهنگم کن استاد!

گاه حجم یک کلاغ

کنتراست یک تابلو را حفظ می کند.

..................

این جایم

بر تلی از خاکستر

پا بر تیغ می کشم

و به فریب هر صدای دور

دستمال سرخ دلم را تکان می دهم.

......................

شب در چشمان من است

به سیاهی چشم هایم نگاه کن

روز در چشمان من است

به سفیدی چشم هایم نگاه کن

شب و روز در چشمان من است

به چشم های من نگاه کن

پلک اگر فرو بندم

جهانی در ظلمات فرو خواهد رفت.

                                                       

معرفی کتاب شعر " مدادها شب را افقی می کشند" سروده ی زبیده حسینی


مرگ


به شکل عجیبی در من راه می رود/ به شکلی عجیب تر ، تکثیر/

بر ریل های متنی / که سر می خورد از ایستگاه / کلماتش

و ردپایش را/ بر بندهای دلم تاب می دهد/

وقتی که بند نمی آید / تبی / که از قطار قول های دست و پا شکسته / تند می شود.


- در من بایست!

در من که از نهایت هذیان ها گریخته ام از خواب / در من که از هجوم فاصله ، لب ریخته ام در تو /

و شکل ناقص رویایم را

بر جاده ای که دویدی / به تیغ کشیدم


" مدادها شب را افقی می کشند"، چاپ اول، انتشارات هنر رسانه اردیبهشت، بخش سه، صفحه ی 110


مجموعه ی اشعار خانم حسینی در سه بخش تنظیم شده است. لحن و مضمون و موسیقی کلمات  خواننده  را با خود همراه می سازد. کتاب تلفیقی از عاطفه و دغدغه های انسان است. البته قصد پرداختن به نقد ندارم که این کار تبحر بالایی می خواهد که از عده ی من خارج است. معرفی این کتاب تنها به دلیل کار ارزشمند شاعر محترم است و به نظرم رسید که خوب است نقش کوچکی در معرفی آثار ارزنده به دوستان فرهیخته داشته باشم. با عرض تبریک به سرکار خانم حسینی عزیز برایشان موفقیت ها ی بیشتر آرزمندم.

برای آشنایی بیشتر می توانید اینجا کلیک کنید.

وبلاگ خانم زبیده حسینی


دل نوشته ی (19)


آن که میان هق هق لحظه های اسیر

صدای تنفس تنهایی عشق را می شنود

                          " از دست خواهد رفت."

آن که با طرح خاطره ای

خود را بر قاب خالی دیوار

به زنجیر می کشد

                            " از یاد خواهد رفت. "


به درخواست دوستی فرهیخته. گذری بر گذشته. 1380/1/30. م.ج.م 


دل نوشته ی (18)


... بختکی خوشی دور و برم را می دزدد. دردی تازه، چیزی مجهول زیر پوستم می غلطد. آزارم می دهد و  وادار به رفتنم می کند. بی صدا. بی خداحافظی. دلم می خواهد خواب در ربودنم درنگ نکند. تنهایی بزرگ زیر بالش  ناله می کند. زمزمه اش در گوشم می پیچد و اندوهی سرد در رختخوابم نفس می زند. چیزی، جایی نامعلوم در بدنم درد می کشد. قلبم نیست. سرم نیست. جای عجیبی ست. پشت یک چیزی.بعد اشک هام می آید روی صورتم. توی دهانم.شوری اش بر قلبم می نشیند و تنم را سست می کند. زمزمه ی زیر بالش می گوید: « شب به خیر! »

.

.

برشی از یک داستان بلند.م.ج.م


زخم

 

دوستان فرهیخته ام

پس از مدتی می خواستم پست مطلب جدیدی بگذارم که با دریافت پیام هایی از طرف دوستان عزیزم متوجه شدم فردی با استفاده از نام و آدرس من برای آن ها  پیام های غیر اخلاقی می گذارد.از این مصیبت دردآور متاسفم. هر چند که همراهان همیشگی؛  زبان، لحن و ادبیات مرا می شناسند و متوجه غیر عادی بودن وضعیت شده اند و به من اطلاع داده اند ولی بر خود واجب دیدم این مسئله را آشکار کنم. متاسفم برای یک لحظه ناراحتی ناگهانی دوستانم. متاسفم برای " تو " ناشناسی که وقت با ارزش و روح گرانقدر را این گونه تباه می کنی. حیف نیست؟! واقعا حیف نیست؟!

نوروز 91 فرخنده باد


 پنجره را باز کنید.  بهار می آید.  تدبیری کنید روزان و شبان تازه را.


دل نوشته ی (17)


شیار بزن

شیار بزن

سبز خواهم شد

شیار بزن

درد می نوازد و

       من،

سماع می کنم.


                           شعری از آناهیتا جعفری


تن می دهم

انگار کن که به روزگار

یا به آدمی.

تن می دهم

و از میان اسماء اعظم

نامی تازه بر خویش می نهم

روسپی، نام دیگر من است.


چارلز بوکفسکی


پرنده ی آبی

پرنده ای آبی در قلبم است که

می خواهد بیرون بیاید

ادامه نوشته

معصومه جمالی‌مهر اولين رمانش را نوشت

فرهنگي و هنري  10/12/1390  09:43:40

9012-9380-5 كد خبر

RSS :: پرینت

 

نخستین رمان معصومه جمالی‌مهر با نام "یك درام آرام" در انتظار كسب مجوز است.

 

به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) از خوزستان این رمان پس از یك سال و نیم نگارش سرانجام در 80 صفحه آماده چاپ شد.

 

"یك درام آرام" روابط بین انسان‌ها در دوره مدرن و تفاوت نگاه های  مختلف آدم‌ها را نشان می‌دهد و

به دنیای هزار تو، ویژگی‌های شخصیتی و خصوصیات اخلاقی انسانی می‌پردازد. نویسنده با چنین

رویکردی چگونگی حضور "سایه " در روابط صمیمانه همدیگر را می‌نمایاند و با نگاهی درون‌گرایانه به

تفاوت فردی و حس تنهایی آن‌ها اشاره دارد.

 هفت شخصیت رمان جمالی‌مهر به هنگام ایجاد ارتباط و تعامل، به نقد یکدیگر می‌پردازند که چنین

مهمی با ظرافت و به طور غیرمستقیم رخ می‌نماید. راوی با یك شخصیت اصلی، دیگر عوامل و خرده

داستان‌های این رمان را شكل می‌دهد و با تلاش در انتخاب یک ضرباهنگ آرام، داستان را به پیش می‌برد.

 شخصیت‌پردازی در این رمان به صورت روال‌های رایج داستان‌نویسی نیست و  نویسنده این اجازه را به

خواننده داده است که در مورد وقایع و عملکرد شخصیت‌ها، برداشتی شخصی و آزاد داشته و هر کس

با نگرش خود دنیای ترسیم شده نویسنده را به  گونه‌ای که خود می‌خواهد به تصویر درآورد.

به گفته نویسنده رمان؛ شاید هر كسی با خواندن "یك درام آرام" حس ‌كند كه راوی از احساسات و

دنیای او  حرف می‌زند.

 جمالی‌مهر بیش‌تر بر دغدغه‌های شخصی و تفکرات فردی تمرکز دارد و به دلیل یک نگاه نو و

درونمایه‌ای متفاوت،  در نپرداختن به شخصیت پردازی تخصصی، تعمد داشته است.

 قرار است این رمان پس از كسب مجوز از سوی نشر قطره منتشر شود. چنانچه روند پاسخ دهی

وزارت ارشاد روال طبیعی خود را طی کند؛  می توان انتظار داشت که کتاب در نمایشگاه تهران سال 91

 رونمایی شود.

اصل مطلب را در ایسنا از این لینک خبر بخوانید.

 
 

دل نوشته ی (16)


دنیا ،

آرام بود.

قهوه خانه ها،

جسم های جوان بی سرنوشت را

می بلعیدند .

نفسی ،

   می پاشید

بر خالی دردناک رو به رو

 و تمام می شد

بر تن صبحی بیهوده .

دنیا آرام بود.

کودکان ،

به بهشت می رفتند 

پرچم سفید ،

تف می شد

از بلندای برج شهر

بر درگاه معابد متروک

 و

دنیا ،

آرام بود

زیر باران خاکستر .


دل نوشته (15)


بی صلیب بیا

من

کشیده شده ام بر آن

پیش از آن که تو را

چاره ای باشد.


ماهنامه ی ادبی  " حوا "

 

همراهان گرامی  و فرهیخته می توانید شعر " راه چاره " را در ماهنامه ی ادبی حوا  (دسته شعر آزاد) به آدرس ذیل بخوانید. صمیمانه از لطف و مهربانی سرکارخانم فاطمه سادات حسینی(همطاف) برای انتخاب و اقدام به ارائه ی این شعر سپاسگزارم.

http://www.havvamag.com/index.php/homepage/80