نقش من
در این بازی تمام می شود
وقتی پیدایت می کنم
میان جیغ هایی که می کشی
و زن های زیادی
که از گوشه تاریک شعرهایم
برایت دست تکان می دهند
شبیه جنازه ای
که پیراهن سیاهش را
سال ها پیش
به من بخشید
یا پارچه سفیدی
که در کابوس هایم
به چشم هایم می بندی
دیگر چه می خواهی
از خواب هایم
در ساعت های بی پایانی که
هر دو سکوت می کنیم!
موهایم را
از پیشانیم
کنار می زنم
انگار همین دیروز بود
که چراغ خانه ات
برای لحظه ای کوتاه
روشن شد!
سلام
مرسی ازدعوتتون
شادباشیدشاعر.
سلام.از دعوتتون متشکرم
کار خوبی بود.افت و خیز داشت اما خیز ها بیشتر بود.
برقرار باشید
سلام آقای تهرانی خواندمتان:
زن های زیادی
که از گوشه تاریک شعرهایم
برایت دست تکان می دهند
سلام دوست عزیز خیلی وقته منتظر شعر جدیدت بودم .
زیبا سرودی مثل همیشه با احساس
به بچه ها سلام برسون .
خیلی قشنگ بود. مرسی برای دعوت :)
متشکر
سلام
شعر زیبایی ازتون خوندم آقای تهرانی و فضای جالبی داشت. از شروعش خیلی لذت بردم:
نقش من
در این بازی تمام می شود
وقتی پیدایت می کنم
موفق و سربلند باشید
سلام -شعر زیبایی بود -آغازش را دوست تر داشتم
درود شعر زیبای شمارا خواندم ممنون از دعوتتان/
دیگر چه می خواهی
از خواب هایم
در ساعت های بی پایانی که
هر دو سکوت می کنیم!
درود
شعر خیلی زیبایی است.
پاینده باشید
سلام .
من به روز شده ام با :
"شعر ، شب ، شهر " ...
سلام رضای عزیز شعر خوبی بود آفرین
درود. شعرتان را خواندم. متاسفانه این شعر به اعتقاد من عاطفه نداشت و فقط یک احساس صرف بود. به طور کلی من شعر این زمانی را نمی پسندم مگر خیلی عمیق باشد. بیشتر شعر دهه ۴۰- ۵۰رو می پسندم
برگرد ..
یادت را جا گذاشته ای ..
نمی خواهم عمری به این امید باشم
که روزی برای بردنش برمی گردی ..
*
تبریک میگم کار قشنگی بود
برقرار باشید
*
سلام ،
ببخشید ما داشتیم تو وب نت بازی میکردیم
یکی از سلاما افتاد تو خونتون! میشه پسش بدین؟؟
ما منتظریم ! [گل][گل]
دعوتید به سیاه و سفید
پرنده رو شونه هام نشست ....
با تعجب به اون گفتم : من درخت نیستما . فکر نکن که می تونی روی شونه های من لونه بسازی...
موهایم را
از پیشانیم
کنار می زنم
انگار همین دیروز بود
که چراغ خانه ات
برای لحظه ای کوتاه
روشن شد!
درود بزرگوار ...
لذت بردم از نابی شعرتون ...
قلمتون توانا ...
سبز باشید ...
با اجازه لینک شدید .
سلام دوست من! با شعر (برخواهم گشت) به روزم و منتظر نظر شما!
ماناباشید!
موفق باشید
چه قطعه زیبایی
سلام
پستهای قبل رو هم خوندم
پست تیرماه رو دوست تر داشتم
زبان خاصی دارین
...
نمیدونم تعریفش سخته
تعریف حسی هم خوندن شعراتون به ادم میده سخته
-
-
-
بروزم
با چندپاره شعر
خوشحال میشم بخونین
سلام
یاد چیز خاصی نیافتدم وترجیح میدادم بیافتم
اما زیبا بود
موفق باشید
سلام
به روزم با:
- این روزها هوا بدجوری شب است
- چراغ قرمزها
- شاید شعر...
منتظرم...
پیروز باشید.
سلام عزیز
خداوکیلی عالی بود درود
سبز بمان
سلام عزیز.
بروزم با مثنوی "نشنیده ام بگیر"
به امید دیدار.
[گل]
درود
با دلنوشته ای به روزم و منتظر آمدنتان.
مانا باشی.
بدرود.
سلام ودرود
بعد از مدت ها...
جوجه ققنوس زشت دوباره به روز شد و اینبار با یک قصه ی تلخ...
با احترام به خوانش و نقد دعوتید...
انگار همین دیروز بود
که چراغ خانه ات
برای لحظه ای کوتاه
روشن شد!
.
.
.
زیبا بود
مانائیت را می خواهم
سلام
با یه ترانه بروزم
خوشحال میشم سر بزنید
سلام
بسیار زیبا بود
درود بر شما.
پست خوبی بود.
فقط ببخشید دیر سر زدم.
باز پاییز است
اندکی از مهر پیداست !
حتی در این دوران بی مهری
باز هم پاییز زیباست ....
سلام
اثر ارزنده ای خواندم. زیبا بود و دلفریب
دست مریزاد
یا علی
دعوتید به:
پای تخت را وسط نکش
ممنوع چند ملاقاتم
ممنوع چاپ قرارها
کلماتی که عطر می زنند جمله های تحت تعقیب اند
سطرها مدام تهدید اند
ای دوست
درود
باسلام جناب یوسف زاده از آثارتان لذت بردم با حضور وافکار سبزتان به دریچه ام دعوتید ممنون
سلام و ممنون از حضورتون ...
سلام بدون دعوت اومدم اینجا اما شعر زیبایی خوندم ولذت بردم
تصاویر خیلی زیبایی تو این شعر بود واز طرفی تاویل پذیری
زیبادی داشت وهمین می تونه از نقاط قوت شعری شما باشه
بعضی از تصاویر واسم تازگی داشت
نویسا باشی وقلمت مستدام
سلام
زیبا بود
دیگر چه می خواهی
از خواب هایم
در ساعت های بی پایانی که
هر دو سکوت می کنیم!
سلام دوست عزیز
دعوتید..
زیبا بود.
[گل]
درود بر شما
با شعری تازه چشم به راه نقد و نظر ارزشمندتان هستم
برقرار باشید
درود . ممنون از دعوتتان . زیبا بود. موفق باشید .
با سلام و عرض ادب
دوست خوبم از خوندن مطالب شیرین و دلنواز شما بسیار لذت بردم و از بارگاه خداوند متعال برای شما آرزوی بهترین ها را دارم
شما هم اگر وقت کردید به وبلاگ بنده سری بزنید اگر خوشتون اومد و پسندیدید از وبلاگتون یک لینک هم تو وبلاگ بنده بزارید
با کمال تشکر ساقی
سلام شاعر ...
تا پا به سن گذاشتم...
بازیم گرفت...
پارچه سفیدی
که در کابوس هایم
به چشم هایم می بندی
دیگر چه می خواهی
از خواب هایم
در ساعت های بی پایانی که
هر دو سکوت می کنیم
درود...
مرسی کار خوبی بود
سلام
زبان شعری تون خیلی برام قابل لمس بود.لذت بردم فراوان.
بااجازه لینکتون میکنم
زیباست.ممنون
سلام
جناب تهرانی شعر شما را بسیار دوست دارم . این شعر عالی بود . می دانید شعر شما پیچیدگی خود را دارد ولی آزاردهنده نیست . تلخ است ولی زننده نیست . به زبان دیگر بگویم یک جورایی خوب است .
مانا باشید شاعر