سلام همسایه های5

سلام همسایه های5

دلم که برای خودم می سوزد شاعر می شوم!
سلام همسایه های5

سلام همسایه های5

دلم که برای خودم می سوزد شاعر می شوم!

کابوس رویاهای من!

 به کسی که هنوز فراموشش نکرده ام

 

 

 شبیه من 

که خواب هایم را 

همیشه 

زیر روسری ات پنهان می کنم 

کسی با سایه اش 

حرف می زند 

مادرم 

با موهای سفیدم رویاهای سیاه می بیند 

و من خالی از تو 

به تمام دست خط های دنیا 

شک می کنم. 

 

من آمده ام اینجا 

سیگارم را 

برای کبریت های بعدی 

روشن می کنم! 

 

لباس هایت را بپوش! 

انتهای خیابان قبلی 

من تو را کاملا 

از دست می دهم!

نظرات 266 + ارسال نظر
م.نهانی یکشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 08:28 ب.ظ http://http:/www.bighazaloghafie.blogfa.com

سلام
نبود کسی در بود کسی یا نبودش...یا گمانی که نبود کسی را به خاطر شاعر می آورد...سخن با سایه...سخن با تنهایی...با خود...در خود...با همه فکرها و اوهام...
همه مادران آرزوهای بزرگی برای فرزندانشان دارند...
این سطر را«مادرم/با موهای سفیدم رویاهای سیاه می بیند»دوست داشتم.شروع شعر نبود کسی را که خطاب شاعر به اوست را خبر می داد.نمی دانم شاید می شد از این سطر« من خالی از تو » چشم پوشید تا خواننده خود به این نبودن پی ببرد.و این انتظار که شاعر آن را با کشیدن سیگار (که موقتی ست) چنان در ذهن تداعی می کند که گویی برایش امری عادی است و انتظار خاصی ست.و پایان بندی شعر مخصوص نوع نگاه شاعر است و شاید به نظرم می شد بهتر از این باشد.در کل عاشقانه ی متفاوت و زیبایی خواندم.موفق و شاد باشید.

علی فتحی مقدم یکشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 10:43 ب.ظ http://www.fathimoghadam.blogfa.com/

سلام آقای تهرانی
بازهم مثل همیشه شعر خواندم رفیق...
موفق و کماکان متفکر

رها یکشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:09 ب.ظ http://http://raha-m83.blogfa.com/

توی این شعر یه حرف بزرگ بود.اخرش میخکوبم کرد انتهای خیابان قبلی من تو را کاملا از دست می دهم .به نظرم اوج شعر این جا بود که ضربه نهایی را زده بودید.خسته نباشید دوست من.

آلما یکشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:42 ب.ظ http://www.nashkan.blogfa.com

انتهای خیابان قبلی
من تو را کاملا
از دست می دهم


تازگی بعضی از واژه ها توی این شعر شما خیلی خوب جا افتادند ... و هیچ جای زائدی نداره . خیلی قشنگ بود . من معمولا از این جور شعر ها خیلی خوشم میاد . خیلی زلال و شفاف بود .
موفق بمونید .


نمرده ام
حتا حالا که
هزار سال تا روز قیامت
مانده است
قول داده ام
منتظرت باشم .


؛ ضیا الدین شفیعی ؛

خلیل جلیل زاده دوشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 12:08 ق.ظ

سلام
وبلگ مدادومدار جایی برای زندگی مجازی من باشعروداستانکهایم .جایی برای ابرازآنچه ازحدود بیست سال قبل ازثقل ادبیات باخوددارم .به دیدارم بیایید که مسرورازحضورزیبایتانم .لینک هم اگرمایل بودید www.shoolan.blogfa.com
مدادومدار

سعید نصاریوسفی دوشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 07:22 ق.ظ http://www.almosanna.blogfa.com.


بار رمانتیک سروده های شما تامل برانگیز وبه نظر می رسد شاعر به خلع وفقدان مفاهیمی از این دست پی برده وهوشمندانه با این تمهید به جذب وجلد مخاطب اهتمام ورزدیده . که به باور این قلم موفق نیز بوده است.

افرین...

سید مجتبی دوشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 09:41 ق.ظ http://mousavishad.blogfa.com

سلام
وب جالب داری
مطلبی با عنوان "هزینه تغییرات نوشتم مایلم نظرتونو در این خصوص بدونم
متشکرم

امید دوشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:45 ق.ظ http://human-like.persianblog.ir/

سلام.
امیدوارم خوب باشید.
به روزم.

آسمون(مشی) دوشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 01:21 ب.ظ http://mashi.blogsky.com

این دفه دیگه هنگیدم آقای تهرانی!
خیلی دلنشین بود!راسی اینی که هنوز فراموشش نکردین همونی نیس که تو همسایه های ۲ ازش گفتین؟؟
منم به روز بودماااااااااااا! تولدمو تبریک نگفتین!

آنالی دوشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 02:32 ب.ظ http://gahvareyekhiyal.persianblog.ir

سلام
خوب می نویسین . ساده اما یر درد و دل . بازم سر می زنم

تراما دوشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 03:43 ب.ظ http://intrama.blogfa.com

سلام
سپیدتون روخوندم وآنچه که ازشعرومحتوای ان برمی آمد یک نوع واسوخت در شعر حضور داشت و بههمین دلیل شاعر در گفتن همراه با نگفتن حرکت کرده بود و طبق سرتیتر پست تمام حرفهارا نخواسته بودبگوید واین به شعر شدن کمک کرده بود.
تغییر مسیر افعال برای شعرترشدن کار مشکل اصلی کار بودکه گاهی برای به چالش کشیدن بود اما ناموفق و غیرحرفه ای....ایجاز وصرفه جویی بزرگترین کمک را به تاثیر گذاری این کار کرده بود..............


راستی من هم به روزبودم

بهاره جهاندوست دوشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 06:48 ب.ظ http://baharpoetry.blogfa.com

سلام
خیلی خیلی زیبا بود

خوشحالم که زود اومدم و خوندمش!



به روزم
با رقصی عاشقانه
که منتظر نقد شماست.

احسان مهدیان دوشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 07:28 ب.ظ http://hojum.blogfa.com

سلام دوست من
نگاه جالبی د شعر دارید اگر چه وبه زعم من موتیف ماقبل آخر می توانست نباشد
اما این موتیف فوق العاده بود:

لباس هایت را بپوش!
انتهای خیابان قبلی
من تو را کاملا
از دست می دهم!

بااحترام هجوووووووووم

صارمی دوشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 09:05 ب.ظ http://http://beheshtenazm.blogfa.com/

مرسی رفیق عزیز
فضا سازی بکری داشت.دارم ما بقی نوشته های خوبتان را می کاوم.
فداتشم

گندم دوشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 09:21 ب.ظ http://gan2m.cov.ir

درود

از همیشه زیباتر بود

خیلی عالی بود

چندین بار خوندم و واقعا لذت بردم...

سبز باشید...

گندم دوشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 09:22 ب.ظ

راستی من هم به روز بودم...

سمانه اسحاقی دوشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 09:45 ب.ظ http://samaram.blogsky.com

سلام. نتونستم قسمت اول و دوم شعر یعنی ابتدای شعر تا شک می کنم" و "من امده ام اینجا" تا پایان شعر رو به هم پیوند بدم. حس می کنم دو شعر مستقل هستند تا دو بخش از یک شعر. اما بخش دوم بسیار زیبا بود.

نادر نظامی دوشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 09:54 ب.ظ http://nnezami2000.persianblog.ir

سلام دوست عزیز
شعر خوبی بود و من از بخش پایانی آن خوشم امد . فقط نکته ای که در ذهنم است حضور چند باره فعل ها با کلمات می استمرار در شعر است کمی از انرژی شعر کاسته است فکر کنم با مشورت بزرگان اصلاحیه ای بر این افعال انجام دهی شعرت خیلی بهتر می شود . موفق باشید

مینا درعلی دوشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 10:04 ب.ظ http://www.tansar87.blogfa.com

فضای شعر از تقابل شکل گرفته.تقابل خواب و بیداری ، رویا و کابوس، رفتن باهم و به نوعی جدا بودن از هم و...در نهایت آگاهی در مقابل ناآگاهی .
مادر به عنوان یک سوپر اگو، ذهنی آشفته را رهایی می دهد و رویا را به واقعیت تبدیل می کند تا سایه که نماد عقده های سرکوب شده است به شناسایی در آید و سیاهی زندگی مد نظر قرار گیرد و علت آشفتگی مورد شک قرار گیرد تا آگاهی به سطح آید و بر همه چیز غلبه کند و جدایی آگاهانه انجام پذیرد.
پایان شعر بسیار زیبا بود.
لباس هایت را بپوش!

انتهای خیابان قبلی

من تو را کاملا

از دست می دهم!
درود بر شما و ممنون از دعوت.

رضا حاتمی دوشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 10:26 ب.ظ http://www.r-m8065.blogfa.com

سلام / مرثی از دعوتت جالب بود

صحرا دوشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:14 ب.ظ http://talatom7.blogfa.com

سلام خدمت شما....!
میدونی یکی از انتخابات بهترین شعرها چیه؟
اینکه آخر شعر زیبا و جذاب تموم بشه.... و شعر شما این خصوصیتو داره و اما بقیه اش...
خب من در حدی نیستم که نظر کارشناسی بدم اما بعضی کلمات زیاد به هم نمیومد و شعر و از جذابیت مینداخت مثل:من که خوابهایم را زیر روسری ات پنهان میکنمک و مادرم با موهای سپید من رویای تیره میبیند...!
نمیدونم شاید من چیز زیادی نفهمیدم....
حتما واسم توضیح بدین.در ضمن نظر واسه شعرم یادتون رفت!!!

ن-مسافر دوشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:33 ب.ظ http://mosaferoshab.blogfa.com

راوی که حالا موهایش سفید شده و به خط آخر رسیده است بیاد
عشقی که سالهاست اورا از دست داده افتاده و نجوایی درونی
را با معشوق خود می سراید.
نجوایی با واژه هایی بکر و تصاویری با روشنترین رنگ ه
سلام رضای عزیز ممنون از دعوتت

گِل دوشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:42 ب.ظ http://www.mactab.blogfa.com

درود
چه تصویر رسا و قابل لمسی داشت این شعر
زیبا بود
همیشه زیبا باشی

عه تا سه‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 12:10 ق.ظ http://bankol.blogfa.com/

سلام
شبیه من
که خوابهایم را
همیشه
زیر روسریت پنهان میکنم
نیم بندی که به زبان شاعرانه مضمون عاشقانه ای را با دست کم دو استنباط در ذهن مخاطب زیبا شناس نقش میزند
الف: وقت خوابیدن روسری او بجای ملحفه چهره پوش صورت راوی است.
ب : خوابهایی که راوی می بیند در گوش او که محرم اسرار است بعنوان( راز مگو) زمزمه می شود
و نیمه ی دوم بند :
مادرم
...
عشق جنون امیز مادر به فرزند درجه ای از دلهره و تشویش بجانش می اندازد که در زمزمه های دائمی با خود نگران مسن شدن پسر وعزب ماندن اوست و این واگویه های دلشوره امیز به شرطی شدن خوابیدن زیر رو سری او یا وسواس بازگفت رویاها در گوش او بی شباهت نیست

و من خالی از تو!!!؟؟؟
اگر خالی بودن راوی را عدم تعلق خاطر به او تعبیر کنیم؟ بهیج وجه نه با تعبیر و تفسیر من میخواند نه با سطور قبل و بعد از خود
اما اگر از این سطر نوعی فراق و جدایی استنتاج کنیم(اگر چه چندان مجاز نیستیم) انگاه در راستای محتوای کلی قابل اطلاق است اگرچه اصولن نبود این سطر اسیبی به تمامیت سروده (غیر از نقش لولایی برای سطر بعد) نمی رساند
تمام دستخط های دنیا را میتوان قول و قرار ها و پیمانهای بسته یا قباله و اسناد توافق شده تلقی کرد
بند دوم که براحتی میتوانست بتنهایی یا بخشی از یک شعر اجتماعی باشد را در اینجا فقط میتوان از دریچه ی تصویرسازی به نفع اندوه و حسرت و عدم تعادل روانی مستولی بر فضای شعر و دود کردن پیاپی سیگار نگاه کرد.(سیگار را با سیگار روشن کردن)
و بند اخر شاید حاکی از اخذ تصمیم نهایی و یکسره کردن کاری که به جدایی مطلق منجر می شود باشد
پارادوکس خیابان قبلی میتواند اطلاق به محضر یا جایی که تصمیم قطعی جدایی در ان در ذهن راوی منعقد شده و او را به پوشیدن لباس تحکم می کند

ژیلاراسخ سه‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 12:32 ق.ظ http://ashareman.blogfa.com/

سلام /بعد از مدت ها حضور شما را داشتم از سروده زیبای شما لذت بردم پایدار باشید

شیوا فرازمند سه‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 12:52 ق.ظ http://www.sanva.blogfa.com

سلام..شعر خوبیست و تصویرهای ارائه شده عمیق هستند و جاندار...موهای سفید و رویاهای سیاه...از این مقوله خوب استفاده کرده اید و سیگاری که یعد به آن اشاره کرده اید به همین نقطه نیز وصل می شود...دستتان درد نکند و موفق باشید.

مریم اسحاقی سه‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 12:56 ق.ظ http://www.es-haghi.com

سلام.
زمان در دست های شاعر چه تُرد شعر می شود.
مادرم با موهای سفیدم رویاهای سیاه می بیند...
...
انتهای خیابان قبلی
من تو را کاملن
از دست می دهم.

زیبا بود.

سهیل نصرتی سه‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 01:59 ق.ظ http://mahbaan.blogfa.com

درود
معلوم است که شاعر قوی ای هستید!
شعر ساختارگرائیست.اما با این وجود گاهی خودش را گم می کند و مخاطب را به دور می کشاند.و در برخی اوقات هم جواب قانع کننده ای را در کل کلر نمایان نمی کند.تغییر افعال و ایجاز در شعر بارز بود.
بعد از آوردن خواب و زیر روسری اگر از سیاهو سفید استفاده نمی شد بهتر بود..مخاطب خوش کر خودش می فهمد کنکاش را چگونه در طول شعر طی کند...
در برخی بندها شعر از کل و درون مایع اشلی جدا می شد و ارجائی به متن پیدا نمی کرد.(بند سیگار)
حس غریبی در کار بود که من عاشق این هوا هستم...

لینک شدید

سارا.ت سه‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 02:32 ق.ظ http://elaheyesharghy.blogsky.com/

سلام
ااول از همه ممنون از دعوتتون
درباره شعر هم بگم که این شعر هم مثل بیشتر شعر های دیگه تون فضای غم باری که حس غم انگیز که البته زیبا هم هست را به خواننده وارد میکند
در بعضی جاها تضاد های بسیار زیبایی به کار گرفتین
به دل مینشست

مادرم

با موهای سفیدم رویاهای سیاه می بیند
به هر حال زیبا بود و دلنشین
یا حق

مینا سه‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 07:43 ق.ظ http://www.frt24.persianblog.ir

پایان بندی قشنگی داشت. از همان جا که گفتی شعرم رو تموم میکنم. مرسی از راهنماییت

سمیه طوسی سه‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 08:57 ق.ظ http://shaeraneham.blogfa.com

سلام آقای یوسف زاده
اثر ارزشمندتان را خواندم .ممنون از دعوتتان.
با احترام

...خواب هایم را

همیشه

زیر روسری ات پنهان می کنم

حسین رضوی فرد سه‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 09:04 ق.ظ http://hor.blogfa.com/

سلام و درود
زیبا بود
رسم بر این نیست اولین دیدار را نقد کنیم
موفق باشید

ماجده سه‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 09:17 ق.ظ http://majedeh-1346.blogfa.com

انتهای خیابان قبلی
من تو را کاملا
از دست می دهم
...
واز دست می دهیم به همین سادگی اما تلخ و جان کاه
خیلی شعر بود.

کورش جوادی سه‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 09:55 ق.ظ http://kourosh-javadi.blogfa.com

سلام همسایه
شعر زیبای تو را خواندم
و باز هم خواهم خواند

تلاله سه‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 10:50 ق.ظ http://talaleh.blogsky.com

سلام سلام
من اومدم...کلی دعات کردم...به روزم
آهنگ رو هم به احترام شما برداشتم

شیما پیرانی سه‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:00 ق.ظ http://www.montveritayeman.blogfa.com

سل لام سه تیکه شعر نوشتین که به نسبت خوب و قابل تامله .. همسایه گاهی میام سرک می کشم توو حیاط خلوتت بینم چی کاشتی توو باغچت...

ملی سه‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:08 ق.ظ http://www.mali88.blogfa.com

خیلی زیبا بود.

سیمین سه‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:17 ق.ظ http://http://mehrabanbash.blogfa.com

احسنت بر شما کم حرفی نیست من اپم ومنتظر حضور دوباره شما

رضا طبیب زاده سه‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 12:07 ب.ظ http://tanhakade.blogfa.com

سلام
ممنون از دعوتت.
کار رو خوندم. احساس قوی توی این کار نمایان بود.
پیروز باشی.

دریا سه‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 12:23 ب.ظ http://www.daryaa.blogsky.com

سلام

پراحساس و خوب بود نه ببخشید عالی بود

سبز باشی

خاطر سه‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 01:01 ب.ظ

سلام دوست من

خیلی روان با ترکیبات زیبا سرودی که تا انتهای شعر بی وقفه درگیر تصاویری به جا و نه زائد بودم

ممنون بابت شعر

ارادتمند

آنالی سه‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 01:13 ب.ظ http://gahvareyekhiyal.persianblog.ir

من با لینکت کردم

همیشه بیقرار سه‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 01:20 ب.ظ http://hamishebugharar34.persianblog.ir

سلام ... تازگی داشت شعر تازه ای که سرودی...
ممنون از دعوتت...
با آرزوی سلامتی و توفیق

سیده زهرا بصارتی سه‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 01:36 ب.ظ http://www.naparhizi.persianblog.ir

ممنون که به عطر گلواژه های این دفتر دعوتم کردی


شاعر باشی تا همچنان...

مهدی تقی نژاد سه‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 02:31 ب.ظ http://golbon1.blogfa.com/

سلام
بدون تعارف کاری زیبا و در خور بود. دست مریزاد.

علی یوسفیان سه‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 03:06 ب.ظ http://fartoot.blogfa.com

روسری ات را که برداری
تاره میفهمی
جه خوابی برایت دیده ام
سلام
شعر خوبی بود تو سطر یکی به آخر اون کلمه ی <من> کاربرد نداره
لذت بردم
یاحق

لیلا رضایی سه‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 04:19 ب.ظ http://www.lilieta.blogfa.com

سلام
خواندم و لذت بردم
مرسی از دعوت

پویا آریانا سه‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 06:04 ب.ظ http://www.pooya-aryana.blogfa.com

سلام
ممنونم از دعوتت
کار خوبی بود
شاد باشی
یا علی

نغمه شاکری سه‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:09 ب.ظ http://parchinkhiyal.blogfa.com

سلام
مرسی از حضورتون
بهتر نبود به جای کلمه رویا ها از کابوسهای سیاه استفاده میکردید


در پناه پروردگار

فرناز سه‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:21 ب.ظ

سلام.حس قشنگی دارین!موفق باشین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد