شب ها
که سایه ام
زیر پاهایت بود
لگد به بختم می زدی
احساس گیجی
که می خورد به دیوار،
و من مثل همیشه
پنهان از چشم هایت
زیر لاشهی پرندگان
مدفون می شدم.
برایم هیچ وقت فرقی نمی کرد!
حالا دیگر
از سایهی هیچ کلاغی
نمی ترسم.
این آخرین زمستان را هم
با من مدارا کن
پاییز سختی داشته ام!
سلام.
واااااای شعراتون خیلی خوشگله.
ممنون میشم به من هم یه سر بزنید.
سلام و وقت به خیر آقا رضا.
نشونی هایی که دادی همه ش درسته .خود خودشم.
در پناه خدا...
به وسعت آبی کلام ، سلام !
اشعار زیبایی که حاصل تفکر و اندیشه پاکت است بر دلم نشست.
دولت سرای مهربانی و عارفانه ات جاودانه باد
بدرود
این آخرین زمستان را هم
با من مدارا کن
پاییز سختی داشته ام!
این پایان برای این شعر کمی بزرگ است. می خواهم بگویم ، در قسمت پایانی، لحن خیلی خوبی را به کار گرفته ای و روی بدنه ی شعر کار کن.
با سپاس
سلام/ مثل همیشه خواندنی و زیبا.
ممنونم از اینکه همراهم بودید.
موفق و شاد باشید
باد پاییزی ام-
از شهرهای زبادی گذشته ام.
دوستان بسیاری داشته ام.
هر کدام کولباری از تجربه سفر و خاطرات
در چشمانشان ساطع.
آنها در حال، غوطه ورند.
در گذشته، پاتیل اند.
بعد جغرافیا و قید زمان غایب است.
به آینده می جهند؛ برمی گردند.
در آنها تخیل تجسم می یابد.
در زمستانهای پیرار
اموال عتیق ما برده شدند.
اکنون خیره کنند چشم در موزه های جهان.
کرکسان فراز فلات در جولان
کشتیهای ماورای بحار از ثروت ملی مالامال.
زبان ما ولی هنوز در چهارسوی جهان-
بکار میرود در خانه، کتابخانه، خیابان.
کسی نمی تواند آنرا محو کند
زیرا کودکان ما کتب کهن را در کیف دارند.
البته این شعرو از جایی برداشتم :-)
سلام دوست من .
با زبانی ساده و گیرا شعر زیبایی را سروده ای .
به خصوص پایان کار که خیلی دلنشین و زیبست .
ممنونم که دعوتم کردید .
شاد باشید .
این شعر رو قبلا هم نزاشته بودید؟ انگار خوندمش
سلام دوست عزیز
شعر زیبایی سروده اید
این آخرین زمستان را هم
با من مدارا کن
پاییز سختی داشته ام!
خیلی زیبا ست.. خیلی
موفق باشید
سلام
ببخش کم لطفی ام را
مدتی نبودم رفیق
با شعرت حال کردم
اما نه با پایان بندی حسی اش
گرانمایه دوست اندیشمم جناب تهرانی شعری باطرا وت ونواندیشه ای بسیار زیبا بود واوج شعر پایان...زیبای ان..بود
که به خوبی به تصویر کشیده بودید
ایا اخرین زمستان را هم
با من مدارا کن
پاییز سختی داشته ام
..................
سلامی چوبوی خوش آشنایی...
چقدر صمیمانه.ومعطر به کلبه ی تنهایی ما آمدی
ودر این عصر بی تکیه گاهی با محبتت چراغ دل مارا
روشن نمودی..قلم وقدمت همیشه سبز..دوستیت پایدار
ای سنگ صبور درد وداغ دل من
ای سبز ترین.. بهار باغ دل من
من منتظرم که با پیامت چون گل
ایدوست...بیایی به سراغ دل من.....هاشمی زا ده
سلام
ممنون از دعوتتون
کار زیبایی بود
به روز باشید .
سلام اپت عالی بود
دوست من سلام
ممنون که دعوت کردی - شعر زیبایی ست و از خواندن آن لذت بردم
کمی ساده نویسی کرده ای و مخاطب برای ورود به لایه های شعر که البته زیاد هم نیستند به زحمت نمی افتد
تصویر سازی بیشتر میتواند شعرت را زیبا تر کند
تبریک میگم و موفق باشی
دوست عزیز سلام!
شعر زیبایت را خواندم و لذت بردم. آفرین بر احساس پاک و استعداد توانا یت/ به امید موفقیت های بیشتر شما و ضمن اظهار سپاس از حضور مکرر پرمهرتان در حدیث عشق، اینک باز هم با غزل تازه ای در انتظار شما دوست مهربان قرار دارم. شاد و سرفراز باشی خوب من!!!
باسلامی مجدد
در مرد شعر زیبایتان قبلا نظر داده ونقد نموده بودم
.........پیامی تازه از شما رسیده بود ولی
جایگاه آن هنر و مطلبی که فرمودید یا ادرسی از ان در وبلاگتان ندیدم
سلام
ایندفعه عنوان شعرتون واسم خیلی جالب اومد
خیلی دل نشین بود
دست گلتون درد نکنه
سلام
شعر زیبایی است.لذت بردم.
شاد و سربلند!
سلام...شعر خوبتان را خواندم...پایان بندی اش خیلی به دلم نشست...فقط جمله ی (برایم هیچ وقت فرقی نمی کرد!) زیاد با کل شعر از نظر موسیقی درونی همخوانی ندارد..یک جورهایی احساس زائد بودنش را دارم...
موفق باشید..خیلی زیبا بود...
سلام ممنون که دعوتم کردی خیلی زیبا بود
سلام آقارضا جان تهرانی
ممنون که سر زدید
شعرتون هم زیبا بود موفق باشید
سلام
شعر زیبایتان را خواندم
زیبا بود و متفکرانه
اما جمله اخر از بجای داشته ام - داشتم میبود شاید شعر روانتر از اینی میشد که هست
این شاید فقط یک سلیقه باشد
یا حق
امید
سپاس همسایه .
زبان ساده و روان شعر هیچ چالشی در ذهن خواننده ایجاد نمی کند . و این البته برای بعضی خوب و برخی دیگر نقطه ی ضعف تلقی می شود .
خودتان چه فکر می کنید ؟
من که بینابین می بینمش . به خصوص پایانش که به دلم نشست .
مانا مانی .
سلام جناب تهرانی
من اهل تعریف کردن نیستم فکر کنم جز دو نفر بقیه از شعرت تعریف کرده بودن روش فکر می کنم بعدا نظرم رو می گم که در حق شعر ظلم نشه
سلام داداش رضا
خیلی ساده و زیبا بود
موقث و شاد باشی
مثل اکثر دوستان معتقدم که بند پایانی و خصوصآ سطر آخر از زیبایی و قوت فراوان برخوردار است. در بند اول بازهم میشود رد پای همان زبان هذیانی خاص خودت را دید اما در بند دوم انگار ابهام از زبان زدوده میشود و حس شاعر آشکارتر. آفرین.
سلام
زیر لاشهی پرندگان
مدفون می شدم.
از سایهی هیچ کلاغی
نمی ترسم.
با من مدارا کن
پاییز سختی داشته ام!
شعر از تصاویر زیبا و جا افتاده با روایت روان و منسجم سود می برد موفق باشید
یا علی
منم مثل بعضی دوستان از آخرش زیاد لذت نبردم و لی بر عکس شروع قشنگی داره : شب ها که سایه ام زیر پایم بود ..... لگد به بختم میزدی........ به نظرم این قدر خوب هست که حتی بتونه خودش به تنهایی یک شعر باشه .
سلام ممنون از خبرتان . آقای تهرانی این بخش از شعرت را خوب نگرفتم . برام تعبیر متفاوتی را متوجه میکرد اگر توضیحی بگذارید ممنون میشوم . دست مریزاد
(( پنهان از چشم هایت
زیر لاشهی پرندگان
مدفون می شدم. ))
سلااااااااااام...
چه طوری؟؟؟؟
خوش میگذره؟؟؟/
خیلی شعرت خوشگل بود....حسابی بهم چسبید....
حالا دیگر از سایه هیچ کلاغی نمیترسم
از این قسمتش بیشتر خوشم اومد
شعره خیلی غمگینه نه؟ یا من چون خودم.....این حسو دارم
یا حق
شعر زیبایی بود . اما بند دوم شعر آنقدر قدرتمند بود که کمی از زیبایی بند اول کاسته بود .
ممنون که با خبرم کردی - شعر زیبایی ست و از خواندن آن لذت بردم
زمستان سختی نیز در پیش است!
خیلی قشنگ بود! حالا چرا لاشه پرندگان؟؟ شاید کلاغ ! نه؟
سلام
شعرت راخواندم . موفق باشید . کلبه اشعارم گلباران قدومت .تشریف بیاورید
درود
بی اغراق از ارتباط خوب کلمات شعرتون ... و مفهومش لذت بردم ... ساده بودنش را دوست داشتم
ممنونم
حالا دیگر ازهیچ کلاغی نمیترسم .واقعا هم شروع وهم پایان محشری داشت.بردی منو تو پپروت.
سلام
شعر قشنگی بود وتصویرهایش هم به اندازه کافی بود فکر نمی کنم این نوع شعر نیازی به تصویرهای بیشتری داشته باشد چون محتوا هم به همان اندازه مهم است.
احساس خوبی هم داشت.
ممنون.
قشنگ بود ...
گم شدم در آخرین حرکت تابی که بی سرنشین تکان می خورد .. آن روز هم اواخر پاییز بود ....
سلام دوست عزیز
شعر زیبایت را خواندم...خیلی خوب از عهده ی کار برامدی
ولی فکر میکنم که باید قدری بیشتر روی پایانش کار کنی
موفق باشی عزیزم
سلام عزیز
خوب شروع کردی و...
خوب تر تمام کرده بودی
برقرار باشی
سلام.
جالب بود:
سایه ای که زیرپای دیگری له میشود و لگدی که به بخت می خورد.
از این عبارت هم خوشم اومد:
با من مدارا کن،پائیز سختی داشته ام!
سلم رضاجان
چون همیشه زندگی پاییز سختی داشته ایم همواره چشم مان به مساعدت زمستان بوده است ولی افسوس !
سلام زیبا بود
سلام خاندم تازه ات را... شاید ایراد از من است که اینطور لابلای سطرها گم میشوم و پا به پای متن نمیدوم از این سو به ان سو...ولی درباره ی نظر پست قبل اقای پاشا هم دیدم نظری تقریبا مشابه من داشتند...به امیدهای بهتر...
سلام رضا جان صبحت بخیر
من عاشق شعر های نو و کوتاه هستم
ممنون که خبرم کردی
این آخرین زمستان را هم
با من مدارا کن
پاییز سختی داشته ام!
//// حس غریبی بود شاعر/ به نظر می آید دوگونه ساختار داشت کاش به زبان فخیم سطر های آخر شروع شده بود
زیبا و خواندنی...
سلام !
باز هم مثل همیشه زیباست
شاعر باشید
سلام
از حضورتان ممنون
شعر روانی بود و روان بودن خوب است اگر شعریت را زیر سوال نبرد