آن روز که می رفتی
تمام آدم های این خیابان
در من دفن می شدند
و من از باران
تنها ابر هایی را به یاد میآوردم
که از موهای تو
سیاهتر بود!
غروب همان روز
به انتهای خیابان که رسیدم
سردم شد
همسایه ها
برای سایهام فاتحه میخواندند!