...

 

شک نداشته باش 

چند دیوار آنطرف‌تر 

زمستان می‌شود 

مثل شبی که خواب دیدم 

سایه ای را 

به دوش می‌کشم 

شبیه پیراهن سفیدی 

که در خواب‌های من می‌پوشیدی 

و من که فکر می‌کردم 

ساعت پنج غروب 

آخرین روز هفته است 

 

حالا وقتی که تنها می‌شوم 

همین که باد بیاید 

همسایه ها 

دور هم حلقه می‌زنند 

چشم‌های مرا می‌بندند 

و به خواب‌هایم برمی‌گردند