...

 

آن روز که می رفتی 

تمام آدم های این خیابان 

در من دفن می شدند 

و  من از باران  

تنها ابر هایی را به یاد می‌آوردم 

که از موهای تو 

سیاه‌تر بود! 

 

غروب همان روز 

به انتهای خیابان که رسیدم 

سردم شد 

همسایه ها 

برای سایه‌ام فاتحه می‌خواندند!