این برف هر کجا که ببارد رد پای مرا سفید می کند زمستان تو را سیاه! بلند شو! اسفند نزدیک است و من از ترس تولد باز به سه شنبه هفته پیش بر می گردم. همه جا بوی گریه می گیرد و دختران محله پایین مرا با دست نشان می دهند. از خودم کنار کشیده ام و میدانم یکی از همین هفته ها دوباره از ترس نیامدنت موهایم را کوتاه می کنم لباس رسمی می پوشم و به زمستان های بعدی فکر می کنم... |