چند زمستان دیگر

این برف هر کجا که ببارد 

رد پای مرا سفید می کند 

زمستان تو را سیاه! 

بلند شو! 

اسفند نزدیک است 

و  من از ترس تولد 

باز به سه شنبه هفته پیش  

بر می گردم. 

همه جا بوی گریه می گیرد 

و  دختران محله پایین 

مرا با دست نشان می دهند. 

 

از خودم کنار کشیده ام 

و  میدانم 

یکی از همین هفته ها 

دوباره از ترس نیامدنت 

موهایم را کوتاه می کنم 

لباس رسمی می پوشم 

و  به زمستان های بعدی 

فکر می کنم...