درست همان لحظه که مورچه ها تمام استخوان هایم را جویده بودند کابوس هایی می دیدم. سایه های زیادی لگدم می کردند تنات بوی سیگار خاموش گرفته بود و من نمی دانستم یکشنبه از کدام هفته آغاز می شود! اینجا ترافیک سنگین است شکل های عجیبی لابه لای خاطره هایم گم می شوند. بیدار می شوم و این پاکت آخر هنوز به دی ماه نرسیده تمام می شود! |