گاهی می آید در فاصلهی خاکستری دو باد می ایستد با دست هایش که روزی بازویم را گرفته بود آرام دست تکان می دهد گاهی هم دورتر از این کوچه می بینماش که آهسته نزدیک می شود سایه اش از دیوار بالا می رود و بعد قدری پیش از غروب... من در همین لحظه خوابم می برد! |